واس خاطر چشات از همه چیم گذشتم حرومت لعنتی مست بودم...


دلم واست تنگ شده

دلتنگی

مست بودم به خدا بهتر از اين بود كه هستم

به خدا عشق به تو كار بدي داده به دستم

من مگر عاشق چشمان قشنگ تو نبودم

مست آن گرمي لبهاي دو رنگ تو نبودم

تو به جز سادگي و عاطفه و عشق چه ديدي

كه غريبانه از اين عاشقي خود دست كشيدي

همه مردم شهر مرا از تو نشان جست كجائي؟

به همه گفتم از امروز تو يك روز مي آيي

رقص ويراني من جاي تماشاست ببينش

لب ديوار تو كه مملو حاشاست ببينش

تو اگر خواستنت ميل و هوس بود چرا من

تو كه مرغ دلت توي قفس بود چرا من؟

من اگر قفل قفس هات شكستم سر مستي

تو چرا بال زدي بر در بيگانه نشستي

به خدا پيش همه حرمت ها را تو شكستي

هر دري بود كه مي شد به تو برگشت توبستي

تو كه حوا نشدن خب من آدم شده بودم

تو بهشتي شدي و من چه جهنم شده بودم

مي نويسم به تو حوا نشو ادم خبري نيست

آدمي بود كه پر زد به جهنم خبري نيست

نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت 1:19 توسط اشکان| |


Power By: LoxBlog.Com